این دوست خارج از صحنه عجیب است. در زمان کودکی ، پسری آرزو داشت که یک طراح مد یا ژیتسف یا یک تالسکابن شود ، فقط بدون کادوها. اما سرنوشت کمی متفاوت دیکته کرد و او را به صلیب زندگی روزانه راننده انداخت. اما ، چگونه خیاط اکنون تنها پسربچه را با دوست دختر خود درگیر می کند ، او لباس دختر بچه را نوار می کند ، او را به هم می عكس كوس وكير چسباند ، تقدیر را در دهان می گذارد و او را به شکلی بسیار خداپرست می کند. معمولاً اینها همه به اصطلاح خوانده می شوند!