یک دختر بلوند جوان همیشه اعتقاد داشت که او یک لزبین است. اینگونه نیست که او مردان را دوست ندارد. زنان نازک ، ملایم و روح زن را درک می کنند. اما وی عکسکون وکوس در دفتر بلیط اتوبوس با یک مرد جوان ملاقات کرد و گفت همیشه خودش را همجنسگرا می داند تا اینکه چنین زن شیرین و زیبایی پیدا نکرد. روابط روحها به روابط بدنها و جوانان نزدیکتر شد و خود را در محل زندگی یک بلوند مجلل با شکوه قرار داد و به مقاربت خشونت آمیز پرداخت.