یک کرم کوچک اما بسیار افتخار یک بار از شلوار استاد خود بیرون رفت و با یک عیار لیلا عشق ملاقات کرد. در ابتدا خجالتی و محتاط بود. اما لیلا می دانست داستان کیرکون که علاقه چندانی به صدمه دیدن او ندارد. در عوض ، او به آرامی کودک را به سینه گرم کرد. و بیشتر و بیشتر کرم سخت و هیجان زده می شد تا اینکه اشک شادی فوران کرد.