جانباز جنگ ویتنام راز کوچکی در ساناونا گرفت و تصمیم گرفت انتقام نارضایتی های گذشته خود را بگیرد. اما او یک کوس کون متحرک انسان دوستانه بود ، بنابراین او را نکشید ، اما او را بو کرد و به این ترتیب چشمان یک زن زیبا آسیایی گسترده بود. او به عضوی فریاد زد و او را به خستگی پشتش فشار داد و پاهای او را روی شانه های خود انداخت. اینگونه است که گرگ پیر به دور خودش می پیچید تا اینکه در مقابل اسیر زیبایی به پایان رسید.