در راه آشپزخانه در سکوت ، مرد جوان زیر میز پنهان شد و شروع به دیدن چگونگی تشویش مرد بزرگ سیاه به خواهرش کرد. زن گیج شد ، چشمانش را بست و نوازش دوست داشتنی اشپول را نوازش کرد. بعضی اوقات یک دیک را از سیاهچاله می کشید و زبان خود را در جای خود حرکت عكس كون وكوس می دهد.